با ورود تفکر شهرسازی جدید در متن شهرهای گذشته، بسیاری از فضاهای کالبدی نو ظهور پدید آمد که گذشت زمان نتوانسته زمینه ای برای ارتباط و پیوند آن با مخاطبان و ساکنان شهر برقرار نماید. با این حال، برخی از فضاهای نوظهور نیز با وجود تضادهای ساختاری و کالبدی با بافت سنتی، به مرور با زندگی روزمره و ارزش های پایدار مخاطبان خود پیوندی پایدار برقرار نموده اند. این تحقیق به دنبال بررسی تحلیلی فضاهای شهری متناسب با روح زمان بوده تا با تحلیل حضور این الگوها بتوان به درک درستی از اینکه پدیده های نو ظهور چگونه میتوانند در «خوانش مجدد متن» اثر گذار باشند، دست یافت. منظور از خوانش متن، در واقع فهم مخاطب از معنادار بودن فضاهای نگاشته شده در داخل متن است، به گون های که با گذشت زمان، پیوندی خاص با ارزش های پایدار و زندگی روزمره ساکنان و مخاطبان خود برقرار نماید. آنچه از طراحی شهریای که مایه کار خود را «معنا در فضای شهری» قرار میدهد، مورد انتظار است، رسیدن به فرآیندی است که در آن، متنی موجود، مورد تغییر قرار میگیرد، و از این طریق، فضاهای انگاشتی متفاوت، درشهر تولید و به تدریج این فضاها با ساختار اجتماعی و افعال کنش گران خود، پیوندی معنادار برقرار مینماید. مقاله مذکور قصد دارد تا با کاربست نظریه «اصالت پدیداری معنا» که به طور توامان حاصل وحدت «فضای عینی» و «فضای ذهنی» و یا ماهیت و وجود است و با ساختاری تحلیلی و تفسیری به عنوان ابزاری در تحلیل معنی فضای شهری در شهر اسلامی بپردازد تا با ارائه تلقی جدید و الگویی تازه، عوامل و امکانات لازم در تحقق فضای شهری در همه دورهها و همه شهرها را تببین و تفسیر نماید.